
سخن پيرمرد با امام باقرعلیه السلا
حضرت همان سخن را برايش باز گفت، و پيرمرد گفت: «اللَّه اكبر» اگر بميرم به رسول خدا و على و حسن و حسين و على بن الحسين عليهم السّلام وارد مىشوم و چشمم روشن مىشود و دلم خنكتر مىگردد و درونم آرامش مىپذيرد و فرشتههاى كرام الكاتبين مرا با روح و ريحان استقبال مىكنند، اگر جانم بدين جا [گلو] رسد، و اگر هم زنده بمانم به چشم خويش آن بينم كه خدا بدان چشم مرا روشن كند و در والاترين مراتب بهشت با شما باشيم؟! سپس آن پيرمرد فرياد به گريه گشود و هاى هاى همى گريست تا به زمين افتاد و اهل آن خانه از حالى كه بر آن پيرمرد رفت فرياد گريه سر دادند.
امام باقر رو به او كرد و با انگشت خود اشكهاى مرد را از مژههايش مىزدود و آنها را پاك مىكرد، سپس پيرمرد سر خود را بلند كرد و به امام گفت: يا ابن رسول اللَّه! خدا مرا قربانت گرداند دستت را به من بده، امام دست خود را به او داد و او دست امام را بوسيد و بر دو ديده و گونه خود نهاد و سپس شكم و سينه خود را گشود و دست حضرت را بر روى شكم و سينه خود گذاشت و سپس بپا خاست و گفت: السلام عليكم، و امام باقر به دنبال او مىنگريست در حالى كه او در حال رفتن بود، سپس امام رو به حاضران كرد و فرمود: هر كه دوست دارد به مردى از اهل بهشت بنگرد به اين پيرمرد بنگرد.
بهشت كافى / ترجمه روضه كافى، ص: 109
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مخبتین در 1393/11/15 ساعت 08:30:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |